چه ارتباطی میان عکاسی و ادبیات وجود دارد؟ تاریخ ادبیات به هزاران سال
میرسد اما کمتر از دو سده از اختراع عکاسی میگذرد. چگونه عکاسی با عمر
کوتاه خود به دنیای ادبیات راه یافته و آن را تحت تأثیر قرار میدهد؟
فرانسوا
برونه در کتاب «عکاسی و ادبیات» این بحث را در پنج فصل مطرح و از زوایای مختلف مورد
بررسی قرار میدهد. این کتاب را بهتازگی نشر حرفههنرمند منتشر و محسن بایرامنژاد
ترجمه کرده است.
بایرامنژاد، مدرس عکاسی است و تدریس این رشته را از مقطع هنرستان
آغاز کرده و از سال ۱۳۸۸،
در دانشگاهها و مراکزی همچون انجمن سینمای جوانان (دفتر تبریز) مشغول تدریس است.
به
گفتهی خود او، کمبود منابع در این حوزه، او را به ترجمهی مقالات و کتاب کشاند و دراصل،
بیشتر برای اهداف و نیازهای شخصی ترجمه میکند. او خود را مترجمی آماتور در این حوزهی
تخصصی مینامد؛ آماتور، از این رو که ذوقورزانه و (در مرحلهی نخست) برای علایق شخصی
کار میکند.
در مقدمه گفتهاید که کتاب را بر
اساس علاقهی شخصی و با هدف اشاره به جای خالیاش در منابع مکتوب
فارسیزبان ترجمه کردهاید. به نظر شما پر کردن این جای خالی چه اهمیتی
دارد؟
دربارهی علاقهی شخصی و ماهیت این دست علایق مختصر
گفتم. اشاره به جای خالی، ترغیب برای تحقیق و خلق اثر در این باب و در این
منطقهی فرهنگیـجغرافیایی است. نوشتار و گفتارهای نظری، بهسان منبعی
برای الهامگیری، به کار هر دوی علاقهمندان کتاب و خالقین آثار در این باب
میآیند. علاوهبر این، چنانکه مبرهن است، غنیتر شدن منابع تئوریک به
زبان فارسی، پروسهی آموزش را هموارتر خواهد کرد.
عکاسی و ادبیات دومین کتاب ترجمه
شده از مجموعهی Exposures انتشارات ریاکشن است. پیشتر کتاب عکاسی و
سینما، نوشتهی دیوید کمپنی، نیز از این مجموعه با ترجمهی شما انتشار
یافته بود. دربارهی این مجموعه توضیح دهید.
Exposures
مجموعهای از کتابهای نشر ریاکشن است که به ارتباط عکاسی با سایر
رسانهها و رشتهها میپردازد. انتشارات برای هر سرفصل، از یک نویسندهی
نامآشنا و متخصص در هر دو زمینه دعوت بهعمل آورده است. از این مجموعه
تاکنون، ۱۸ کتاب منتشر شده و کتابهای دیگری نیز در مرحلهی انتشار است. دو
کتاب از این مجموعه را بنا به علاقه و نیاز ترجمه کردهام. کتابهای دیگری
هم، مثل «عکاسی و علم»، «عکاسی و انسانشناسی» (که بخشی از این دو را
ترجمه کردهام) یا «عکاسی و اکتشاف» هستند که به ترجمهشان علاقهمندم، اما
خُب، با ایدهآلنگری، فعلاً بهدنبال نیازها هستم.
ما را با فرانسوا برونه، نویسندهی کتاب، بیشتر آشنا کنید.
فرانسوا
برونه متخصص هنر قرن نوزدهم است. در دانشگاه دیدروی پاریس رشتهی هنر و
ادبیات آمریکا را تدریس میکند. در سخنرانیهای متعدد خود، تاریخ عکاسی و
تاریخچهی ادبیِ رسانهی عکاسی را تشریح کرده و اختصاصاً، در این باب
فعالیت میکند. عضو رسمی آکادمی علمیفرهنگی فرانسه است و بهعنوان نویسنده
نیز، برای متخصصین این حوزه، شخصیتی آشناست.
نویسنده هدف خود را «تاریخنگاری» و نه «تاریخگرایی» عنوان کرده است. تفاوت این دو چیست؟
«تاریخگرایی»
در این زمینهی بهخصوص بار منفی دارد. گرایش به یک موضوع در تحقیق،
عموماً با رویکرد بررسیِ اختصاصی و بدون درنظرگرفتن موضوعات ضد و نقیض یا
در موازاتِ بحثِ بهخصوص دنبال میشود. علاوه بر این نکتهی ضمنی،
تاریخگرایی، صرفِ برجستهکردن اتفاقاتِ بهوقوعپیوسته است و تاریخنگاری،
توجه به فعل و انفعالات رخ داده برای بررسی خط سیر جریان. نویسندهی کتاب
نیز همین مورد را متذکر شده است: «بهعنوان متخصصِ تاریخچهی قرن نوزدهم،
عمداً تأکیدِ بیشتری بر «روابط متقابلِ» پیشینِ عکاسی با ادبیات داشتهام
تا جریاناتِ بهوقوعپیوستهی آتی بهشکلِ گویاتری آشکار شوند.» (ص ۱۸۰)
نویسنده میگوید: «این کتاب به
دنبال ترکیب و پیوند این دو رسانه بوده و نه جستاری کاملاً بدیع.» (ص ۱۷۹)
منظور از ارتباط عکاسی و ادبیات چیست؟
ارتباطات میانرشتهای
تکوجهی نیستند که بشود بهراحتی تبیینشان کرد. بخشی از ارتباط میان عکاسی
با ادبیات (یا صحیحتر اینکه، سرآغاز جریان) در سرتاسر این کتاب مورد بررسی
قرار گرفته است.
شروع این رابطه، تلاش ادبیات (رسانههای نوشتاری، یا
نوشتهی ادبا) برای شناساندن عکاسی به مردم جوامع مختلف بوده است. نکتهی
قابلتوجه اینجاست که، بهقول فرانسوا برونه، مردم پیش از دیدن خودِ عکس،
دربارهی آن و تواناییهایش شنیدند. شور و هیجانی که سخنوری (و دراصل
خیالسازی) دربارهی عکاسی آفرید، راه رشد سریعِ این رسانهی نوین را
هموارتر کرد. در ادامه، ادبا هم در یک ارتباط مستقیم، از رسانهی عکاسی
سود بردند. با انتشار عکس، آنها هم شناختهشدهتر میشدند. این نمونهای
از ارتباط مستقیم و بدویِ بین دو رسانه است. وقتی مناقشات و ارزشگذاریهای
بیاساس بر سر اینکه «کدام بهتر است؟» یا «کدام یک کار دیگری را میتواند
انجام بدهد؟» کمرنگتر شده و هر دوی این رسانهها با درک و پذیرش
مشخصههای ماهویشان کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، ارتباط ثمربخش میان عکاسی و
ادبیات رخ نموده است. نمونهاش در آثار نوشتاری مزین به عکس، آثار
عکسنوشته یا عکاسی رواییـادبی دیده میشود.
این کتاب در پنج فصل تنظیم شده است. نویسنده در این فصلها به چه موضوعاتی پرداخته است؟
به
نقل از خود کتاب: بخش اول (نگارش اختراعِ عکاسی) به ابداع این رسانه و
چگونگی انتشار آن توسط فرهنگ نوشتاری (ادبی یا علمی) پرداخته است. در بخش
دوم (عکاسی و کتاب)، با درنظرگرفتن «کتاب» بهعنوان برترین شیوهی رواج
عکاسی، این ارتباط بنیادیِ دو رسانه مورد بحث قرار گرفته است. در بخش سوم
(اکتشافات ادبیِ عکاسی) یادداشتهای فراگیرِ نویسندگان مختلف در باب عکاسی
بررسی شده است. در بخش چهارم (ادبیاتِ عکاسی)، تاریخچهای از تجارب ادبیِ
عکاسان (شرححالهایی که نوشتهاند یا بیانیهی آثارشان و در مواردی هم،
آثار خیالپردازانه و نمایشیای که ساختهاند) نقل شده است. در بخشِ پنجم
(عکاسیِ ادبیات)، در پایانِ مسیرِ مرتبطسازیِ این دو رسانه، شیوههای
مختلفی که عکاسی در باب ورود به ساحت ادبیاتِ تصویری پیموده (از پرترههای
نویسندگان گرفته تا متونِ تصویردار، و موضوعاتی اخیرتر مثلِ عکسنوشتهها)
مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است.
نویسنده در بخش اول کتاب بیان
میکند که فرانسوا آراگو و ویلیام هنری فاکس تالبوت دو نوع از عکاسی را با
دو رابطهی متفاوتش با ادبیات مطرح کرده است. (ص ۴۳) این دو نوع چه هستند؟
نویسنده
به همین مورد، عنوان «ستیزِ دیپلماتیک و علمی بر سرِ اختراع عکاسی» داده
است. فرانسوا آراگوی فیزیکدان و عضو بلندپایهی آکادمی فرانسه، در هفدم
ژانویهی ۱۸۳۹، در یک نشست مشترک بین آکادمیهای علوم و هنرهای زیبای
فرانسه برای معرفی عکاسی، نخستین بیانات روایی را دربارهی این اختراع جدید
نقل کرد. آراگو سیاستمدارانه (و بهقصد اعطای حقوق مستمریِ دولتی برای
مخترع فرانسوی عکاسی در ازای انتشار طرز کار)، بُعد ملیگرایانه و
ایدئولوژیک به قضیه بخشید. اگرچه داگِر (مخترع عکاسی) بارها تذکر داده بود
که «پُرجزئیاتترین توصیف هم کافی نیست و باید فرآیندِ کار دیده بشود»،
اما آراگو به ابداع عکاسی هالهای فرهنگی بخشید و این پدیده را، اگر نگوییم
افسانهگونه، با اغراق، بهسان چیزی بیش از یک اکتشافِ علمی مطرح کرد.
عکاسیای که آراگو معرفی کرد، بیش از یک تصویر یا حتی یک کار عملی،
بهعنوان یک ایده یا موضوعی فراـانسانی مطرح شده بود.
درمقابل، تالبوت
(مخترع انگلیسیِ عکاسی) که از قافیه عقب مانده بود، متعاقبِ نشست فرانسه و
پس از برقراری ارتباط با جامعهی دانشمندان انگلیسی، برای معرفی اختراع
جدید از نوشتار بهره برد. نوشتهی تالبوت باعنوان «ملاحظاتی دربارهی هنر
طراحیِ فتوژنیک (نورنگاشته)» که در ۳۱ ژانویهی ۱۸۳۹ انتشار یافته،
بهشیوهی جالبی نگاشته شده است چون همانقدر که تشریحی بوده، به پیشینهی
قضیه هم اشاره دارد. تشریحِ تفصیلیِ او عموماً با عبارات خودزیستنامهای
بیان شده و نمایانگر سیاست او برای بهرهبری از ادبیات در انتشار خبر ابداع
رسانهی جدید بوده است. تالبوت در سراسر متن خود از اولشخص و فعل «زمان
گذشته» استفاده کرده و با اینکه اشاره داشته که پیش از او معدود محققینی
ضاهراً در باب همین ایده «بهاندازهای پیشرفت داشتهاند»، اما اختراع
عکاسی را به نام خود نوشته است.
نویسنده در بخش چهارم این فرضیه
را مطرح میکند که بهخصوص پس از پیوند خود ادبیات با عکاسی، عکاسی در
راستای تبدیل شدن به ادبیاتی نو قدم برداشته است. (ص۱۴۰) منظور نویسنده از
تبدیل شدن به ادبیات نو چیست؟
منظور صریح برونه در این بخش و
فصل آتیِ کتاب، اشاره به تلاشهای تجربی عکاسان برای ارائهی آثار
ادبیـنمایشی است. در ادامه، مجموعههای مشخصی را هم مثال زده است؛
داستانهای شناختهشده یا روایتهای ادبیای که در قالب عکس اجرا شدهاند.
با اینحال، برای بررسی این ادعا، باید به قبل و بعدِ جریان اشاره شود.
مجموعهی
ادبیات (خود ادبا و رویکرد غالب در جوامع ادبی) پس از رشد و شناختهشدن
عکاسی، چه بهخاطر احساس رقابت و خودبرتربینی یا بهدلیل تجارب ناموفقی که
از دیدهشدن عکس خود داشتهاند (که خود داستان جالبیست)، گارد بستهی
محسوسی به این رسانهی نوین داشتند. رفتهرفته، با پذیرش عکاسی برای
همکاریهای مشترک (مثل آثار نوشتاریِ مزین به عکس)، عکاسان هم به
تواناییهای رسانهی خود بیش از پیش واقف شدند. در این دورهی مشخص،
چنانکه در کتاب هم اشاره شده، عکاسی با خلقِ چهارچوبی نوین و با تاختن به
قوانین، موضوعات و کارکردهای خیالپردازی، نهتنها موجب بهوجود آمدنِ
انقلابی نامرئی در ادبیات شده بود، که خود در راستای خلق اثر در این باب
قدم برداشت. عکاسی بهعنوان یک هنرِ «نمادپرداز (سمبولیک)» و رسانهای
برای «بیان شخصی» مورد قبول عموم قرار گرفت؛ تفکر رایج چنین شد که «عکسهای
عالی» ساختههای نمادینی هستند که هوشمندانه انتخاب گشته و از اینرو
نیازمندِ تفسیر و روایتاند.
با اینحال، توضیحات فشردهی من معرف همهی
ماجرا نیست و برخی رویدادهای ضمنی (که در بخشهای مختلف کتاب عنوان شده)
به درک بیشتر این قضیه کمک خواهد کرد.
نویسنده در سخن پایانی انتقادی به
کتاب خود وارد میکند: «بهدنبال جمعآوری رگههای متعددی از اروپا و
آمریکای شمالی، برای بیشتر مباحث بودهام، اما از رسیدگی به مناطق مهم
دیگر، بهخصوص در آسیا و کشورهای استقلال یافته، باز ماندهام.» (ص ۱۷۹)
ممکن است اشارهای به نمونههای برجستهی این ارتباط در کشور ما داشته
باشید؟
نخست، چنانکه در مقدمهی مترجم هم نوشتهام، به این
مورد اشاره کنم که من (بهعنوان خواننده) این انتقاد برونه نسبت به کتاب را
به فال نیک گرفتهام. طبیعتاً ذکر مثالهای آشنا به سهولت خوانشِ کتاب کمک
کرده است. در مشورتهای حین ترجمهی این کتاب و کتاب قبلی (عکاسی و
سینما)، پیشنهاد چندی از دوستان را برای بهاصطلاح «ایرانیزهکردن موضوع»
رد کردم. بهتر است مثالهای منطقهای، در اثری اختصاصی و کامل منتشر شوند.
با
احترام به شما، از آنجا که تخصصی در این باب ندارم و ایدهآل این است که
متخصصین امر به این حوزهی جذاب بپردازند، این سؤال مستقیم را بیپاسخ
میگذارم. البته، از آنجا که عکاسی با اختلاف فقط چند سال به کشور ما وارد
شده، امیدوارم برای مثالهای عنوانشده نمونههای وطنیای نیز یافت شود.
ارتباطتان با نویسنده در طول ترجمه به چه صورت بود و چه اثری در روند کار داشت؟
فقط
در مورد همین کتاب نمیگویم. ارتباط با نویسنده برای دو منظور صورت
میگیرد. هدف اول، کسب اجازهی اخلاقی است. من به این مورد اعتقاد دارم.
اگرچه میدانیم که کتاب در اصل مال ناشر است و نویسندهها هم عموماً تأکید
میکنند که صاحباختیار رسمی نیستند، اما کسب اجازهی اخلاقی بهنوعی فشارِ
اخلاقیِ بر روی دوش مترجم را کمتر میکند. از آنجا که قانون بینالمللی
کپیرایت اینجا نادیده گرفته میشود، بهقولی، کار ما... بگذریم! با
اینحال، برای اهداف آموزشی و نه صرفِ کسب درآمد (که نیست)، تصمیم خود را
گرفتهایم و از اینرو، این مورد را با نویسنده مطرح میکنیم. بازخوردها
عموماً مثبت هستند.
این ارتباط، ما را به فاز بعدی منتقل میکند. چه در
این کتاب یا کتاب قبلی (که رابطهی تنگاتنگی با نویسندهاش داشتم)، از
نویسنده برای موضوعات مختلف مشورت میگیرم. مطالب یا عکسهایی که حذف شده
یا تغییر میکنند، سادهترین موارد هستند. گاهی نیاز هست نویسنده موضوعی را
که در فرهنگ خودشان ملموس است برای ما باز کند. کُد بدهد یا سرفصلهای
بیشتری معرفی کند. در این دو کتاب («عکاسی و ادبیات» و بهخصوص در «عکاسی و
سینما»)، سعی کردهام هیچ گنگیای در متن وجود نداشته باشد. تا آنجا که جا
داشته، و گاهی شاید خستهکننده بهنظر بیاید، توضیح اضافی (در خود متن، یا
در پینوشتها) دادهام. منظور این نیست که کار ایدهآل و بیاشتباه بوده،
اما تا آنجا که در توان داشتم، بهواسطهی مشورتهایی که گرفتهام، سعی
کردم کار خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهم.
کتاب جدیدی در دست ترجمه یا انتشار دارید؟
ایدههایی
در سر دارم. بههمراه اسماعیل عباسی، دوست و معلم عزیزم، بهقصد ارائهی
کاری متناسب با نیازهای آموزشی، به فکر گردآوری و ترجمهی مطالب در مورد
برخی از سرفصلها هستیم. در کنار این مورد، که در باورم سودمندتر از
ترجمهی یک کتاب است، کتابی را هم در ذهن دارم که موضوعاش در ایران
چنانکه باید باز نشده است. دربارهی «عکاسی هنری» است. البته، هنوز موفق
به تهیهی کتاب نشده و فقط دربارهاش تحقیق اولیه کردهام. چند جلد کتاب
هم، مثل همانی که در ابتدای عرایضام گفتم، بهشکل ناتمام ترجمه شدهاند.
* عکاسی و ادبیات، فرانسوا برونه، محسن بایرامنژاد، حرفههنرمند، ۱۳۹۳
برگرفته : پایگاه اطلاعرسانی «شهرکتاب»