جنبههای خبری و رسانهای، هنری، نوستالژیک، صنعتی و تجاری این هنر روز به روز و بیش از پیش خودنمایی میکند. در ایران معاصر نیز این هنر، نقش برجستهای در ثبت تاریخ و فضای رسانهای داشته است. برای آشنایی هر چه بیشتر با حیطه عکس و عکاسی، گفتوگویی با «مهدی سروری» مدیر «پایگاه
عکس چیلیک- www.chiilick.com» انجام دادهایم که چالشها و تهدیدهای حوزه عکس و عکاسی کشور را در برمیگیرد.
***
در آغاز اندکی درباره پایگاه عکس چیلیک بفرمایید؟
بنده از سال 1375 در واحد عکس حوزه هنری مشغول به کار بودم که آن زمان به حقیقت خانه عکاسان ایران بود و تمامی عکاسان در کشور با وجود هر نقد و نظری آنجا را خانه خود میدانستند. با این حال، این واحد که در سال 1373 تأسیس شده بود، اوایل دهه 80 بنا به یک اختلاف کودکانه، توسط ریاست وقت حوزه به دلیل نپذیرفتن تفکرات احمد ناطقی، مدیر وقت خانه عکاسان ایران، به جای تأمل در نظریات و دغدغههای او در یک حرکت تعجیلی اقدام به برگزاری یک جلسه بیهویت تودیع و معارفه کرد و خانه را آنچنان که مدنظر داشت، برانداخت. همزمان با تخریب معنوی خانه عکاسان ایران، به فکر افتادم تا امکان و مجموعهای را ایجاد کنیم تا عکاسان به خصوص جوانان با دلبستگی به آن بتوانند حضور داشته و یک تریبون و رسانه در اختیار داشته باشند. با این انگیزه «پایگاه عکس چیلیک» را تأسیس کردیم.
فکر میکنم باید به مقوله عکس به سهگونه نگاه کرد؛ نگاه هنری، تجاری و رسانهای. اوضاع و احوال عکاسان و عکاسی امروز در تمامی حوزهها چگونه است؟
من نماینده عکاسان نیستم که پاسخگوی حال عکاسان باشم. این را باید از خودشان پرسید؛ ولی احوال عکاسی به دلایل گوناگونی مساعد نیست. نگاه انجمنهای عکاسی، نگاه خدماتی نیست و رسما برای بقا تلاش میکنند. هدف ماندن است، نه تأثیر حضور. شاید برخی دوستان از اظهارات حقیر دلگیر شوند؛ اما اینها لایههایی تلخ از یک واقعیت تجربه شده است.
حالِ برخی پیشکسوتان عکاسی ما اسفناک است و هیچ یک از نهادهای عکاسی ما توان تأمین معاش اینان را ندارند.
بسیاری از مدیران و روسای انجمنها، افراد هنرمند و مؤمنی هم هستند، ولی دچار روزمرگیاند. در این حیطه یک بیماری وجود دارد؛ نگاه بسته و انحصاری که هم خود جامعه عکاسی و هم متولیان امر ایجاد کردهاند و به استعدادها و تفکر ناب جوان اجازه نفس کشیدن نمیدهند. یک تنگنظری پنهان که جسارت تشخیص توانایی و ناتوانی را از خود شخص میگیرد.
این تنگنظری که گفتید در درون جامعه عکاسی به چه صورتی است؟
انجمنی دچار بحران میشود، جشنواره عکسی با سابقه و معتبر در مشهد گرفتار تعطیلی میشود، شخصی با خطای انسانی و انجام ندادن تعهدات در یک نهاد آبرومند و معتبر، با آبرو و اعتبار عکاسان بازی میکند، حال یک عکاس پیشکسوت وخیم میشود و وضعیت معاش او در یک شکل بحرانی قرار میگیرد، چندین سال است که یکی از عکاسان متعهد و مؤمن و جریانساز برای انقلاب اسلامی، گرفتار بیماری سختی است و با این همه جشنواره و انجمن و رقابت و بیانیه، هیچ خبری نمیشود و صدایی از کسی درنمیآید. این بیخبریها چون موریانه به جان ریشههای ارزشی و اعتباری ما افتاده و البته که عاملان را پیش از همه گرفتار پوسیدگی و خسارت میکند.
میتوانید مصداقیتر صحبت کنید؟
برای نمونه، دبیری، فرزندان خود را مسئول دبیرخانه و دیگر اعضای خانواده را به هر عنوانی در دبیرخانههای حرفهای مشغول میکند تا رزومهسازی کند. در واقع ریاست ملوکالطوایفی غیرمؤمنانه و غیرمسئول در برخی مجموعههای عکاسی خارج از حوزههای نظارتی، حاکم شده است که باعث میشود حال و روز عکس و عکاسی خوب نباشد.
آیا متولیان دولتی در راستای رشد عکاسی و پایگاههای تخصصی آن اقدامات شایستهای انجام دادهاند؟
ما تلاش میکنیم که به قوانین احترام بگذاریم؛ اما آیا متولیان پای رسانههای مستقل ایستادهاند؟ ما به شکلی یکسویه همسر این قوانین شدهایم و ملزم به رعایت آنها و در عین حال مبرا از نفقهایم. اصلا نگاه مادی به نفقه نداشته باشید. ما نیازمند یک احوالپرسی سادهایم. از نظر عاطفی و روحی و پشتیبانی و حمایت معنوی میگویم؛ البته بخش بزرگی از این وضعیت به خود عکاسان بر میگردد.
میبینیم که در حوزه سینما، اختلاف بین حوزه هنری و ارشاد چه بلایی بر سر سینمای کشور آورد. آیا از این اتفاقات در حوزه مهجور عکاسی هم میافتد؟ به نوعی، سیاستگذاریها چه تأثیری روی تولید عکس دارند؟
قطعا اتفاقاتی که در حوزه سینما داریم به شکلی دیگر و با وسعتی متفاوت در حوزه عکاسی هم هست. بپذیریم «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار.» اگر گرفتار تنگ نظریها و نگاههای بسته نباشیم بسیاری از رویدادهای عکاسیمان رو به جلو میرود؛ ولی در حال حاضر درجا زدن با توهم حرکت، اصلیترین تفکر سیاستگذاران ما شده است.
منظور از سیاستگذاران، بخش دولت است؟
سیاستگذاران، مجموعهای از افراد هستند. دولتمردان و متولیان سالهاست که با یک طیف خاص و یک نگاه محدود در عکاسی کار میکنند و نبض عکاسی در سطح دانش و اختیار همانها خلاصه میشود. متأسفانه در این حیطه دچار یک کلیشه شدهایم؛ یعنی مثلا پنج سال پیش با یک گروه کار میکردند و امروز هم با همان گروه کار میکنند و فردا هم دوباره با همان گروه. این یک جنایت دوسویه است؛ هم در حق عکاسی و هم در حق همین عکاسان. نتیجهاش میشود عکاسی که حالا دیگر عامل اجرایی و مدیریتی شده و فقط به یک نوع نگاه هنری و خبری که از نظر خودش درست است بها داده و دیگران عرصهای برای عرضه آثارشان نخواهند داشت و اینگونه است که بسیاری از استعدادها یا هدر میرود یا از مرزهای جغرافیایی اعتقادی ما سرریز میشوند. مدیر دولتی ما با استفاده از یک گروه ثابت فقط به یک نوع نگاه اجازه حضور و مجال فعالیت میدهد. منظورم نگاه سیاسی نیست. منظورم نگاه هنری است. از آن طرف عده انگشتشماری که همواره مورد وثوق مدیران دولتی هستند، سالهاست که دیگر عامل اجرایی و مدیریتیاند و عملا دیگر فرصت عکاسی و تولید ندارند و عکاس نیستند، بلکه یک کارشناساند و در عین حال گرفتار همان بیخبری تعریف شده. اینجاست که میبینیم عوامل اجرایی و مدیریتی کل کشور ما برای این طیف وسیع استعداد -با خوشبینی تمام- به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسند؛ مثلا نگاه میکنیم گاهی یکی از همان عکاسان مورد وثوق به شکل مالتیمدیا داوری میکند و در هر حوزهای و هر وضعیتی و هر درخواستی پذیراست و بلهگو!
آیا نسل جدید و جوان این عرصه اینقدر توانمند بوده است که این انحصار را بشکند تا توانایی خود را نمایش دهد؟
قدرت جوانی این نسل را هیچ نیرویی جز هدایت و راهبری نمیتواند متوقف و جاری کند. تعداد بسیار زیادی از آثار عکاسان جوان و نوگرای ما به سمت جشنوارههای خارج از کشور میروند و اتفاقا موفقیتهای بیشماری هم کسب میکنند. این اثبات توانمندی آنها و در عین حال نشانه اعتراض است؛ اما متأسفانه گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن این استعداد و اعتراض وجود ندارد.
فرآیند نگاه محدود و شناخت سطحی و رفتار غیرمدیریتی در جریان عکاسی ما چه نتایجی دارد؟
یک اتفاق خوب و یک جریان فکری مناسب در عکاسی را شکل میدهیم و میخواهیم به همه بگوییم ایران، فقط تهران نیست و بعد آن اتفاق را به یک استان منتقل میکنیم. آن وقت مدیر منتصب دولتی ما، عکاس و داور و دبیر و ... را از تهران با خود میبرد. خب این یعنی ایران فقط تهران است! یعنی بواقع استان مقصد، نیرو برای این کار ندارد؟ به یقین دارد؛ اما نگاه منِ متولی است که بینش لازم را ندارد و سطحی و بسته عمل میکند. تأسف میخورم که عرض میکنم: حوزه فکری ما در فرهنگ ما به اندازه کشور وسعیمان نیست؛ به اندازه شناخت محدود متولیان عکاسی است. آیا به غیر از این عده معدود، دیگر فرد توانمند در جامعه عکاسی نداریم؟ اگر نداریم چرا تربیت نمیکنیم و اگر داریم چرا استفاده نمیکنیم؟ جامعه عکاسی خسته و دلگیر است از نامها و نگاههای تکراری که اجازه سر برآوردن هیچ نگاه جدیدی را نمیدهند. در جامعه عکاسی هیچ چیز سر جای خودش نیست. کسی که باید پژوهش کند، تدریس میکند، کسی که باید تدریس کند، دبیری میکند، کسی که باید دبیری کند، داوری میکند، کسی که باید داوری کند، نقد میکند، کسی که باید نقد کند، مدیریت میکند. کسی که باید مدیریت کند، تخریب میشود و به حاشیه میرود و ... خب! طبیعتا در یک چنین آشفته بازاری شاهد هماندیشی و اتحاد عملی نخواهیم بود.
در حوزه رسانههای عمومی وضعیت به چه شکل است؟ مثلا میبینیم در دنیا، عکسهای فراوانی منتشر میشود که کارکرد دهها مقاله و خبر را دارند و بواقع رسالت خبری خود را تمام و کمال انجام میدهند. در کشور ما اینطور نیست یا لااقل بسیار کم است. دلیلش چیست؟
زمانی که نگاه کارشناسانهای در حیطه نشر عکس وجود ندارد، طبیعتا فضایی برای مطرح شدن عکسهای بسیار خوبی که تولید میشوند هم وجود نخواهد داشت. کشور ما سرشار از استعداد و عکاسان مستعد است با عکسهایی بسیار خوب و غنی؛ اما آن عکسها هیچگاه دیده نمیشوند؛ زیرا کسی که باید تصمیم به نشر یا منتشر نکردن آن بگیرد، متخصص نیست. این منعهای امروز ما، تاریخ دیروز و امروز ما را به بیراهه برده است.
در چنین شرایطی عکاسان جوان چه میکنند و به چه سمتی میروند؟
در جغرافیای سیاست نکتهای مطرح میشود به نام «ایرانهراسی» که غرب با رواج آن در پی تأمین منافع خود است. در کمال تأسف باور دارم که در کشور ما برخی تئوری «جوانهراسی» را رواج میدهند تا عوایدی را کسب کنند. بسیاری از متولیان و مسئولان از جوانان میهراسند. وزارت جوانان تأسیس میکنیم، اما به جوان میدان نمیدهیم. جشنواره عکس جوان برگزار میکنیم، اما برای پوستر آن عکس یک جوان را تغییر میدهیم و بدون نام منتشر میکنیم و به او پاسخگو هم نیستیم. بیخبریها سبب به کارگیری همان عده اندک میشود و حضور جوانان را دچار اختلال میکند.
گفتگو از : مسعود کاظمی
برگرفته : گروه فرهنگ و هنر «قانون»