یکشنبه، ۲ دی ۱۴۰۳,۱۰:۰۸
 

گفتگو با مرتضی اکبری عکاس جنگ

از عکس هایی که نگرفتم بسیار ناراحت هستم :مرتضی اکبری عکاس جنگ

کاوه گلستان می گفت:«برای من مسئله اصلی،انسان و مرگ بود.این موضوع کم کم کم برایم شروع شد.همه چیز را به یک مو بند می دیدم که چه ساده آدم ها در کنارم درمی گذشتد،حضور در این شرایط دیگر از سر ترس نبود.نیاز به شناختن این پدیده بود که مرا به آنجا می کشاند،می خواستم بدانم چرا او و نه من.من در آنجا فهمیدم که مرگ از همه چیز به من نزدیک تر است.آدم وقتی دچار هیجان می شود یک نوع فعل و انفعالات شیمیایی در مغزش اتفاق می افتد.من به ان هیجان معتاد شده بودم و مدام می خواستم آنجا باشم.این تبدیل به یک مکانیزم رفتاری در من شده بود.اتفاقی که در رابطه با ان قرار داشت مرگ بود.گاهی اوقات احساس می کردم لاشخورم،چون با هلی کوپتر به هر جا که کشت و کشتار جریان داشت می رفتیم و عکس می گرفتیم و جنازه ها را جمع می کردیم.خودم را با مرگ همراه کرده بودم،دچار بحران روحی شده بودم.مدام فکر می کردم چرا او می افتد و من نمی افتم.صداهای انفجار مرا نمی ترساند چون تبدیل شده بودم به یک فرمول ریاضی...»

سعید صادقی می گوید:«...عکاس چون ناظر است و به دنبال موضوع رنج و درد و غم و مرگ و این چیزها می گردد،بیشتر این حالات در وجودش جذب می شود.عکاس در واقع قبل از اینکه عکس هایش را ثبت کند،آن رنج ها در درونش حبس می شود.دردها زودتر از ثبت خود عکس ها به درون عکس ها وارد می شوند.»

گفتگو با مرتضی اکبری عکاس جنگ

از عکس هایی که نگرفتم بسیار ناراحت هستم

حامد قصری - مرتضی اکبری یکی از عکاسان بزرگ زنده در ثبت وقایع جنگ و دفاع مقدس است،او در طی 8 سال با آن سن و سال اندک دست به تصویر کشیدن رخدادهای ویژه ای پرداخت .اسلحه او دوربینش بود تا امروز ثبت وقایع سی‌سال پیشش به آرشیوی ماندگار برای نسل های آینده مبدل گردد و بدانند در حفظ میهن چه رشادت‌ها و حماسه‌هایی که صورت نپذیرفت. در این هفته با یک مصاحبه و بیان خاطرات دور و نزدیک در کنار یک عمر فعالیت هنری این هنرمند همراه شما هستیم.

اکبری از زبان خودش

متولد اردیبهشت 1341 اصفهان،عکاس هستم.پدرم و حتي مادرم عکاس بوده و من وارث دوربین آنها می باشم.در دوران انقلاب و دفاع مقدس به طور جدی وارد دنیای حرفه‌ای عکاسی شدم.جلوه‌های انقلاب به طور ناخودآگاه مرا و دوربینم را به صحنه‌ها برد،تا نسبت به تاریخ وطنم حساس باشم و اکنون هزار عکس صادقانه محصول کارم بود‌ه‌اند.در معماری و طبیعت فعال بوده‌ام.شاید به همین خاطر که اهل شهرلاجوردی اصفهانم.شهر با معماری‌های زیبا که آدم را اسیر و عاشق می‌کند و جغرافیایی چهار فصل که حتی کوچ‌نشینان بکر را به آن وادی می کشد.خلاصه که من و دوربینم حیران و سرگردان هنوز شکار می کنیم.ولی تمام نمی‌شود.و در ادامه با زبانی تصویرگر و نثر خاص خود،سفر قندهار،می گریزم و چشم‌هایم به دنیای فسرده آهن و زباله می‌آزاردم. بی اختیار می تازم به سوی طبیعت و به سوی آدم هایی که هنوز طبیعت را دوست دارند.از این رو در ایران دغدغه های من معماری بود و کوچ.چندیست که سرزمین افغان فغان آلوده،دوربینم را مسحور کرده و رنگ‌هایی سُکر آور انسان و طبیعت شیفته‌ام ساخته‌اند.اینک عکس‌هایم فریاد می زند که انسان با وجود بدترین حوادث،اگر با طبیعت و احساس خود صادق باشد،بازهم زندگی آسان است.لبخند در چهره‌ها و جغرافیای رنجور افغانستان،دوربینم مرا به گریه انداخته و مرا برانگیخته تا بازهم او را به سفر قندهار ببرم،به دوربینم قول دادم که بیهوده عکس نگیرم و از آبگینه راستین هستی سرایشش کنم چراکه او نگاه‌بان چشمان من است.

در ابتدا دید عکاسانه باعث شد شما به جنگ کشیده شوید یا شور و علاقه به جبهه‌ها شما را به جبهه و جنگ کشاند؟

در شروع جنگ حال و هوای مردم دفاع از انقلاب بود،به هر حال بحثی که بود دفاع از انقلاب بود.در شروع جنگ،به خاطر عکاسی به جبهه نرفتم،اما دوربین همیشه همراهم بود.

فضای جبهه برای یک جوان 17،18 ساله آن موقع چگونه بود،هم از دید یک رزمنده و هم از دید یک عکاس جوان؟

اول بگویم، در ابتدای تشکیل بسیج یک نیروی نظامی نبود. فضا همه صداقت بود،کسی با کسی متفاوت نبود،بر اساس توانایی های هر کس مسؤلیت می‌دادند.این نبود که این فرد سن و سال بالایی دارد به او کار بدهند.بر اساس لیاقت‌ها کارها داده می‌شد.البته نشان دادن توانایی‌ها این نبود که کسی که شلوغ می‌کرد و دیگران را به دردسر جایگاهی داشته باشد بلکه کسی که آرام‌تر و بی‌ریاتر بود و کارآمدتر و این یعنی کسی که متفکرتر بود کارها را بدون چشمداشت به دست می‌گرفت.

اولین شهیدی که در جبهه دیدید،آیا از صحنه شهادت عکسی گرفتید،چه احساسی داشتید ،از آن لحظه بگویید؟

اول به عنوان رزمنده رفتم،به همراه دوربینی که همیشه دنبالم بود.19 سالم بود که اولین عکس جنگ را گرفتم.و عکس از یک شهید بود.کردستان بودیم،طی یک عملیات با کموله‌ها،اولین عکسی که گرفتم از شهید موسوی بود.که در این عملیات شهید شد.در لحظه گرفتن،در حالت خاصی بودم از یک طرف عکس و از طرف دیگر شهید شدن یک دوست و همرزم.

رزمنده‌گان حضور دوربین شما را در جبهه پذیرفته بودند؟

ببینید،دیدی که الان هست در گذشته نبود،حتی خود من هم که یک عکاس بودم فکر می‌کردم،اگر آرپی‌چی زن شوم بهتر می‌توانم کمک کنم.اما مدت زمانی که گذشت دیدم ثبت وقایع خیلی بهتر و ماندگارتر است.عکس ها را که می گرفتم،خود بچه‌ها می‌آمدند می‌گرفتند،برای آنها نیز ثبت خاطره ها بود و کم کم دیدم این کار هم نوعی کمک به رزمنده هاست.و از عملیات بیت‌المقدس عکاسی کردم،و آمدم در واحد فرهنگی سپاه و از آن موقع عکاسی را به طور مستمر ادامه دادم.و به طور رسمی عکاس بودم،عکاسی که ماموریت داشت عکس بگیرد،برخوردها به هر حال متفاوت بود در آن زمان یک نفر ،به من می‌گفت،خجالت نمی‌کشی با این هیکلت این دوربین کوچک را دست گرفتی،چند سال بعد همان فرد سردار شده بود و در کنگره شهیدان اصفهان به دنبال یک قطعه عکس می‌گشت.البته به آنها هم حق می‌دادم،به هر حال شور جنگ هم بود،جنگ شرایط ویژه‌ای هم داشت.

در چه عملیات‌هایی به همراه دوربینتان در حال عکاسی بودید؟

بیت‌المقدس،والفجر 8،محرم،والفجر مقدماتی...در عملیات والفجر 4 بازهم عملیاتی بودم،انگار برای خودم هم گران‌ تمام می‌شد که تنها با دوربینم باشم،البته در همه حال چه به صورت رسمی و چه شخصی در جبهه‌ها عکس می‌گرفتم.اما واقعیت این بود که خود عکاسی در آن زمان یک رسالت بود،و البته شهید سلیمانی مرا مجاب کرد که به این مهم بپردازم.

نظر فرمانده‌هان در مورد عکاسی چه بود؟

دیدگاه های فرماده‌هانی،همچون حاج حسین خرازی،ابوشهاب و سلیمانی و البته خود شهید ردانی‌‌پور که یک نیروی فرهنگی بود.مثبت بود و جبهه‌ها یک دست بود.

در حال حاضر چه احساسی از آن دوران چه بود؟

بهترین دوران زندگی،بهترین دوران زندگی و با بهترین آدم‌های روزگار حشر و نشر داشتم.

سی سال از آن زمان‌ها می گذرد،در حال حاضر آیا اگر دوباره بخواهی آغاز کنی،از کجا آغاز می‌کنی؟

دوباره و دوباره آغاز می کنم و برایم فرقی نمی‌کند عکس از جنگ یا عکس از عشایر،مهم نفس کار است.

اگر امروز با این سن و سال جنگی رخ بدهد بازهم به جبهه،برای عکاسی برای ثبت وقایع می‌روید؟

اول حسرت می خورم که ای کاش امکانات آن موقع الان بود تا ثبت‌های بیشتری صورت می گرفت.قطعا اگر خدای ناکرده جنگی بشود حتما حضور دارم.

خاطره ای از عکس و آن زمان‌ها ؟

عملیات کربلای پنج با دو دوربین حضور داشتم.و حضور در خط که با یکی از دوستان رفتیم،و دیدیم فضا خیلی بحرانی است،شروع به گرفتن عکس کردم در کنار موتور ما یک خمپاره خورد،یک ترکش هم به بدنم با اینکه خونریزی هم داشت حاد نبود و در همان حال عکس می‌گرفتم،اما بعد که به پشت جبهه رفتیم،و مداوا شدم،دیدم فیلم ثابت نشده و هنوز سی‌وشش‌تاست.و بسیار حسرت خوردم و هنوز هم از عکس هایی که نگرفتم بسیار ناراحت هستم.

الان که عکس ها را می بینی چه حس و حالی داری؟

ما با عکس همان لحظه همه چیز را می گوییم،و در ادامه آن گفته‌ها و ان دیده های تصویری مرا به فکر فرومی‌برد،شهدا و کسانی که امروز دوران سخت جانبازی را می‌گذرانند،من با عکس‌های دفاع مقدس راز و نیاز می کنم.

نویسنده :حامد قصری

برگرفته:کانون عکس اصفهان

تارنمای عکاسی از ایران
۲ آبان ۱۳۹۱ ۲۱:۰۱
شماره : ۶۳

اظهار نظر


نام فرستنده:
پست الکترونیک: *
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500  


کلیه حقوق این صفحه متعلق به "تارنمای عکاسی از ایران" می باشد. استفاده از عکس ها و مطالب، تنها با ذکر نام مولف و عنوان این تارنما بلامانع است. Copyright ©2014 PHOTOGRAPHYOFIRAN.COM . All Rights Reserved .