با این همه، در دهه های اخیر بی آنکه از تلاطم های سیاسی-اجتماعی ایران کاسته شده باشد می توانیم عکاسی ایران را در یک وضعیت گذار تصور کنیم که در آن تمایل فزاینده ای به عکاسی صحنه پردازی شده قابل تشخیص است. البته من در اینجا عبارت صحنه پردازی را به مثابه ژانری متداول در عکاسی به کار نمی برم بلکه بیشتر منظورم رفتاری با رسانه ی عکاسی است که هرگونه دخل و تصرف و برساختن تصویر را به صورت بازنمایانه ی مستندنگار ترجیح می دهد و پی آیند آن، فضای عکاسی را از حوزه های عمومی به محدوده های خصوصی می کشاند. به نظر می رسد می توان در سه سطح اصلی دلایل چنین رویکردی را در عکاسی معاصر ایران پی گرفت:
دلیل نخست البته به تحولاتی جهانی برمی گردد که در دل رسانه ی عکاسی رخ داده است. همانطور که می دانیم عکاسی پس از هنرمفهومی نه تنها بیش از هر زمان دیگر صورت های شخصی و متفاوت خلق تصاویر عکس محور را به رسمیت شناخت بلکه در این زمینه صاحب تجربیات پرشمار وتاثیرگذاری شد. این نکته اما در کشورهای در حال توسعه ای همچون ایران که در آن دلبستگی به امر نو(the new) و به روز بودن، ضرورتی حیاتی به نظر می رسد با پی آمدهایی مشخص توام بوده است. و به همین دلیل در دو دهه اخیر، عکاسی ایران بی آنکه ظرفیت های مستندنگاری خود را به طور کامل طی کرده باشد عکاسی صحنه پردازی شده را به عنوان الگویی معاصر از عکاسی پذیرفت و هنرمندان بسیاری، البته در سطوح کیفی گوناگون، در این عرصه مشغول به کارشدند. از این نظر ما در میدان عمل با طیف وسیعی از آثار هنری مواجهیم که در آن از بازنمایی صرف واقعیت طفره رفته شده است. آثاری که برخی از آنها در حد برداشتی تقلیدی از هنرمندان مشهور معاصر متوقف مانده اند و برخی دیگر نیز گویای دغدغه ای عمیق ترند.
دومین دلیل رویکرد به عکاسی صحنه پردازی شده بیشتر معلول محدودیت های سیاسی-اجتماعی است تا خواست هنرمندان. به عبارت دقیق تر جو سیاسی – امنیتی فضای ایران به خصوص در یک دهه اخیر عکاسی در فضاهای عمومی را بسیار دشوار گردانده تا جایی که حضور عکاسان حرفه ای در اماکن شهری حساسیت زا و کنجکاوی برانگیز شده و تا حد یک تابو به امری ممنوعه بدل گشته است.
سومین دلیل جهت گیری به سمت عکاسی صحنه پردازی شده و عکاسی در فضاهای خصوصی در سطحی پیشرفته تر مدلول انگیزه ای ساختاری و از آن روی محتوایی است. از این بابت، باید به هنرمندانی رجوع کرد که گویا به شکلی توجیه پذیر راه بیان واقعیت امروز ایران را در فراتر رفتن از بازنمایی واقعیت موجود دیده اند. آنگاه که مستندنگاری آنچه در پیرامون ماست دیگر امری نابسنده می نماید و برای فاش ساختن واقعیتی درونی تر باید از لایه های مریی و ظاهری دنیای بیرون گذشت. و این در شرایطی است که در برداشتی واقع بینانه جامعه امروز ایران به شکلی مداوم شکاف فرهنگی میان حوزه های عمومی و خصوصی را تجربه می کند. شکاف میان شیوه ی زندگی در جو رسمی و قاعده مند زندگی عمومی و اجتماعی، و جو عرفی و خودساخته ی زندگی خصوصی. شکافی که به نوبه ی خود به شکل گیری انواع خرده فرهنگ ها و خرده هویت های عقیدتی، سیاسی،جنسی و… انجامیده است. در واقع اگر بخواهیم از این زاویه به موضوع بنگریم عکاسی صحنه پردازی شده و عکاسی در فضاهای خصوصی یک استراتژی زیبایی شناختی موثر برای بیان مقتضیات به غایت پیچیده جامعه ی ایران معاصر به حساب می آید: جامعه ای که در آن فضاهای خصوصی علی رغم همه ی محدودیت هایش راه گریزی است از محدودیت هایی بزرگتر که فضاهای عمومی آن را تحمیل می کند.
آنچه که در این شماره ی فصلنامه PIX از عکاسان ایرانی به چاپ رسیده هرچند برای شناخت جامع عکاسی ایران کافی نیست اما ما را با نمونه هایی مفید آشنا می کند تا در آنها تامل کنیم و انگیزه های در پس هر یک از پروژه ها را به دلایل بازگفته ربط دهیم. در این میان اگر تنها بتوان یک نتیجه ی مشترک از آثار گرفت این است که عکاسی،و در سطحی کلان تر، هنر ایران سال هاست تلاش می کند تا موانع پیش رویش را به فرصتی برای بروز خلاقیت ها تبدیل کند و در این راه، گاه الگوهایی ارزشمند را نیز به دست داده است.
به قلم:مهدی مقیم نژاد
برگرفته : تارنمای مهدی مقیم نژاد (هنرمند، پژوهشگر، منتقد، محقق )