نهم دسامبر، سوزان ولشمن سردبیر ارشد عکس مجله نشنال جئوگرافی، به همراه
استفانی سینکلر و اد کشی مسابقه عکس امسال مجله را در محل دفتر انجمن
نشنال جئوگرافی در شهر واشنگتن دیسی داوری کردند.
اتاق تاریکی را
تصور کنید که در آن تصاویر توسط پروژکتور بر روی پرده عظیمی پخش میشوند و
جز صدا «بله» و «نه» داوران سکوت کامل برقرار است، هر چند گاهی بحث بر سر
یک عکس خاص ممکن است این سکوت را بشکند. چند ساعت بعد، پس از چندین دور
اصلاح، فینالیستها روشن شدند و بحث بر سر برنده اصلی آغاز شد.
نهایتا داوران اجماع کردند که جایزه بزرگ باید به عکدو متری حفره یخس پل
سودرز Paul Souders از خرس قطبیای که زیر یخهای قطبی در حال ذوب شدن
هادسون بی در کانادا قرار دارد، برسد. این عکس پل سودرز در مسابقه دیگری هم
برنده جایزه اصلی شدهاست، مونیکا کورکوران از نشنال جئوگرافی در این مورد
با او مصاحبه کردهاست.
برنده
جایزه بزرگ: پل سودرز – سیاتل – ایالت واشنگتن خرس یخ (The Ice Bear) یک خرس قطبی از زیر
قطعات یخ در حال ذوب شدن در هادسون بی کانادا در حالیکه آفتاب نیمه شب طلوع می کند
و مانند گرده ای از آتش دوردست می درخشد، در دوره ای از گرمای رکوردشکن تاریخی.
جمعیت خرس های قطبی منطقه مانیتوبا که جنوبی ترین محل زندگی آنها در جهان است بر
اثر گرمای شدید هوا و آب شدن یخ های قطبی در خطر جدی قرار گرفته است.

س: چه مدت است از حیات وحش عکاسی میکنی و چه شد که وارد این رشته عکاسی شدی؟
ج: من نزدیک به ۳۰ سال است که به عکاسی حرفهای مشغولم. این تنها
شغلیست که من داشتم و البته مربوط به بنزین زدن و هل دادن ماشین چمنزنی
نمیشدهاست. البته من هیچ وقت نمیخواستم عکاس طبیعت باشم، همیشه
خواستهام عکاس خبری باشم. اولین کارم را هم در یک روزنامه کوچک محلی در
شهر راکویل ایالت مریلند آغاز کردم. رویایم این بود که روزگاری به اوج کار
روزنامهنگاری برسم. تعداد زیادی از رویدادهای ورزشی دبیرستانی محلی،
ماموریتهای عکاسی پرتره و عکسهای اختصاصی آب و هوا رفتم. احساس میکردم
که داستان شهرم را به صورت روزمره تعریف میکنم. یک روز تصمیم گرفتم صحنه
را عوض کنم. هیچ وقت آدمی نبودم کهکاری را نصفهکاره انجام بدهم، در نتیجه
همه چیزهایم را جمع کردم، ۷۰۰۰ کیلومتر رانندگی کردم تا به آلاسکا برسم.
جایی که قرار بود برای بزرگترین روزنامه ایالت ماموریتی را انجام دهم.
روزی که رسیدم دمای هوا ۲۷ درجه زیر صفر بود. اما همه چیز به شکل سحرآمیزی
نو و تازه بود. در حیات خلوت خانهام گوزن میدیدم و در پیادهرویهای
روزانه به عقابهای بزرگ در آسمان نگاه میکردم.
دقیقا همینجا بود که جابهجایی از عکاسی خبری به عکاسی از حیات وحش شروع
شد. اما همچنان عملیات همان بود. تعریف کردن داستان مکانهایی که به آنها
بر میخورم، و البته حیات وحشی که در آن مکانها میبینم. ۲۰ سال پیش کار
روزنامه را رها کردم و شرع به سفر برای عکاسی حیات وحش کردم.
رتبه
اول بخش عکس مردم: سسیل بائودیر – ییلاند – دانمارک باهم، تنها (Together,
Alone) این پرتره دوقلوهای همگون (نیلس و امیل ۱۵ ساله) در فین دانمارک،
قطعه ای از مجموعه ای از عکس ها است که در آنها افرادی تصویر شده اند که
پیوند های محکمی با فرد دیگری دارند و معمولا خودشان را به جا «من» به
عنوان «ما» خطاب می کنند.
س: یک فریم دیگر شبیه به همین عکس در مسابقه «حیوانات در محیط زیستشان» که
توسط موزه تاریخ طبیعی بریتانیا و بیبیسی برگزار شدهاست به عنوان عکس
سال ۲۰۱۳ برگزیده شد. داستان این دو فریم را برایمان بگو.
ج: در واقع من دو فریم شفاف از این خرس زیر آب داشتم که در واقع خیلی کم
با هم تفاوت داشتند. درست در روز آخر فرصت شرکت در مسابقه بیبیسی عکسم
را در مسابقه شرکت دادم و هیچ وقت فرصت نداشتم تا دو تا فریم را کنار هم
مقایسه کنم. درست زمانی که برنده جایزه در یک رشته مسابقات شدم و البته پیش
از جایزه بزرگ ناگهان متوجه نکتهای در عکس شدم. وقتی دقت کردم دیدم که
درست در گوشه پایین سمت راست تصویر، گوشههای یخ از عکس کراپ شدهاند. این
نکته ناگهان اذیتم کرد. در واقع خودم این فریم را که برای مسابقه نشنال
جئوگرافی فرستادم ترجیح میدهم، چرا که در آن کل گوشههای یخ پیداست. این
دقیقا یکی از نکات ریزی است که میتواند عکس را کمی بهبود ببخشد و دقیقا
نکاتی که آدم در ابتدا اصلا متوجه آن نمیشود یا کلا به آن اهمیت نمیدهد.
این خرس به سمت کوه یخ شنا کرد، در آب پرید و چند ثانیه در حالیکه من
تلاش میکردم قایق بادیام را جابجا کنم و دوربین را در دو متری حفره یخ
تنظیم کنم، زیر آب ماند. درست تا زمانی که داشت از آب در میآمد تا نفس
بگیرد عکس نگرفتم، بالا آمد نگاهی به من انداخت و من همینطور که دوباره
داشت زیر آب میرفت شاتر را فشار میدادم و عکس میگرفتم. او زیر آب ماند و
من را نگاه میکرد، بعد بالا آمد و نفس دیگری گرفت و شنا کرد و دور شد.
وقتی در قایق بادیام نشستهبودم نمیتوانستم ببینمش و فقط با لنز واید
داشتم عکس میگرفتم. حس میکردم که موقعیت خیلی خاص و منحصر به فردی است و
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که نمیخواهم این موقعیت را خراب کنم.
پیش از این دوربین و کنترل از راه دور شاتر را در آب شور انداختهبودم و
مجبور شده بودم با یک قطعه سیم مسی که با دندان لخت کردهبودم و به هم
وصلشان میکردم به عنوان کابل جایگزین استفاده کنم. نمیدانم چه شد، اما
هر جور بود کار کرد.
رتبه اول بخش مکانها
آدام تن - سلنگور – مالزی
مسیر طولانی سپیدهدم (Lngroad To Daybreak)
این موضوع که این شهر کهن به زودی با توجه به رشد اقتصادی سریع در چین
به یک شهر نوین تبدیل خواهد شد و شاید زیبایی ناب خود را در چشم به هم زدنی
از دست بدهد باعث شد که لذت زیادی از ثبت این عکس از مادری که بچهاش را
در سبد در سپیدهدم مهآلود به سر کار میبرد، ببرم.
س: برای دیگر عکاسان حیات وحش توصیهای داری؟
ج: توصیه استاندارد من این است: ازدواج موفق داشتهباشید و از کار دائمتان استعفا ندهید.
واقعا زندگی کردن با این حرفه خیلی سخت است. من خیلی خوششانس بودم که
زمانی حرفه عکاسیام را شروع کردم که به شکلی میشد با درآمدش زندگی برای
خودم درست کنم. آن زمان عکاسی روزنامه آنچنان درآمد زیادی نداشت، اما واقعا
شغل محسوب میشد، و البته زمین تمرین خوبی بود، چراکه من به صورت روزانه
مجبور بودم عکس بگیرم. من در کنار عکاسان دیگر و بهتر از خودم کار کردم و
حرفهام را بهتر آموختم و البته برای همه این چیزها پول میگرفتم چون در
استخدام روزنامه بودم نگرانی من این است که برای نسل بعد بسیار سختتر است
تا درآمد داشتهباشند و حرفه خودشان را پیش ببرند.
من خودم را خیلی خوشبخت حس میکنم که میتوانم با حرفهای که به آن علاقه دارم زندگیام را هم پیش ببرم.
س: نظرت در مورد شرکت در مسابقههای عکاسی چیست؟
دوست دارم فکر کنم آن دوره از زندگیام که در انتظار نتایج مسابقات
عکاسی میمردم و زنده میشدم و اعتماد به نفس عظیمی که از آنها میگرفتم،
گذشتهاست.
به نظر من نکته مثبت در مورد مسابقات و رقابتهای عکاسی این است که
میتوانند روایتهای عکسها را به مخاطب وسیعتری برسانند و اینکه
میتوانند میلیون مخاطب را به تماشای زیبایی شکننده طبیعی جهان ما بنشانند و
آنها را برای کنش جهت تجربه و حفاظت از این زیبایی شکننده طبیعی
بیانگیزانند.
بخش مردم (شایسته تقدیر): مارین بیسیگ (Maurin Bisig)
عربیک در یکی از بزرگترین شهرهای جهان، نیویورک متولد شدهاست. درست
وسط محله برانکس بزرگ شدهاست و به مدرسه رفتهاست. وقتی که ۱۳ سالش شد
پدرش تصمیم گرفت او را نزد خانوادهاش در یک شهر کوچک به نام بایاکوندا
بفرستد. امروز او در محلی بدون برق زندگی میکند، جایی که تا نزدیکترین
شهر دو ساعت با اتوبوس راه است. او هر روز صبح زود تا شب کار میکند. هیچ
بختی برای ترک این کشور ندارد. عربیک تنها شهروند این شهر کوچک است که
پاسپورت رسمی آمریکایی دارد. همه اینجا آرزوی داشتن چنین موقعیتی را دارند
اما عربیک به علت سنت خانوادگی حق استفاده از آن را ندارد.
بایاکوندا – گامبیا – غرب آفریقا
بخش مردم (شایسته تقدیر) : میشل دو پونزیو (Michele De Punzio)
دوست دخترم در ماشین پارک شده کنار خیابان
رم – ایتالیا
بخش مردم (شایسته تقدیر): اورلی گئورتس (Aurélie Geurts)
این عکس یکی از عکسهای مجموعهای از آثارم با عنوان فرومواسا (Frumosa)
است. کلمه فرومواسا در زبان رومانیایی به معنای زیبایی است. این اثر در
مورد لائورنتیو و خانوادهاش است. آنها در کلبهای نزدیک خط آهن گنت
دامپورت زندگی میکنند. من او و خانوادهاش را اواخر سال ۲۰۱۲ دیدم. آنها
روزانه با چالشهای متعددی در زندگی مواجهند. نداشتن یک نشانی پستی رسمی
باعث شدهاست که آنها مشکلات عدیدهای با دولت پیدا کنند و این مساله باعث
شدهاست از پیدا کردن شغل مناسب باز بمانند. خانواده آنها با وجود زندگی
ناپایدارشان، خانوادهای شاد، نزدیک و گر است.
گنت دامپورت – بلژیک
بخش مردم (شایسته تقدیر): سسیل سمتانا بودیر (Cecile Smetana Baudier)
این اید است. دختری هفت ساله که در گرینلند متولد شدهاست. یک سال پیش
مادرش، ماری، تصمیم گرفت به دانمارک بیاید تا زندگی بهتری برای خودش و
دخترش فراهم کند و هر آنچه که خودش در طول زندگی نداشتهاست برای دخترش
تامین کند. اما با وجود اینکه دو کشور خیلی به هم نزدیک هستند و از لحاظ
تاریخی پیوند عمیقی با هم دارند، اما تفاوت فرهنگی میان آنها بسیار زیاد
است، این مادر دختر هیچ دوست دانمارکی ندارند و هیچ ارتباط مستحکمی برای
زندگی در دانمارک پیدا نکردهاند. در دانمارک گرینلندیها، شهروندان درجه
دوم، به عنوان افرادی دائم الخمر و مشکل اجتماع محسوب میشوند. این عکس
بخشی از یک مجموعهای است که در حال تهیه آن هستم و وجه دیگری از اقلیت
گرینلندیهای دانمارک را نمایش میدهد.
آرتوس – دانمارکی

بخش مردم (شایسته تقدیر): اندرو بیراج (Andrew Biraj)پسری در کنار رود بوریگانگا در حالی که دود از تپههای امحای زباله بلند میشود، در زمان غروب، با بادبادکهایش بازی میکند.
داکا - بنگلادش
بخش طبیعت (شایسته تقدیر): رکا ژیمون Réka Zsimon
در یک روز خوب یک شکارچی با گلهای از پرندگان مواجه میشود.
اگرت بزرگ، بستر رود دانوب – مجارستان
بخش طبیعت (شایسته تقدیر): استفان دو لیزل Stephen De Lisle
یک کرگدن هندی دور از خانه در باغ وحش تورنتو دچار افسردگی زمستانی شده و در خودش فرو رفتهاست.
تورنتو – اونتاریو – کانادا
بخش طبیعت (شایسته تقدیر): یوسوکه کاشیواکورا
کلاغهای ساکن توکیو برای درست کردن لانههایشان از آویزهای لباس
استفاده میکنند. در این شهر بزرگ درختهای کمی وجود دارد، در نتیجه مواد
اولیه طبیعی برای درست کردن لانه کمیاب است. در نتیجه این کمبود است که
کلاغهای توکیو هر از چند گاهی آویزهای لباس را از آپارتمانهای نزدیکشان
بر میدارند و با استفاده از آنها برای خودشان لانه میسازند. یک لانه کامل
کلاغ گاهی شبیه به یک اثر هنری میشود که با بازیافت مواد ساختهشدهاست.
توکیو ژاپن
بخش مکانها (شایسته تقدیر): اندرو لهور (Andrew Lever)
در اتوبان ساحلی رانندگی میکردم که ناگهان متوجه گاومیشهایی شدم که در
ساحل خالی در حال آفتاب گرفتن هستند. اول تصور کردم که دچار توهم شدهام،
اما واقعا آنها گاوهایی بودند که آفتاب میگرفتند. خودرویم رو جایی دورتر
پارک کردم که به این معنی بود که در هوای ۳۵ درجه باید پیاده راه درازی را
میرفتم. اما مهم نبود، چون که حتما باید یک عکس میگرفتم. وقتی که
نزدیکشان میشدم حواسم بود که نترسانمشان در نتیجه خیلی آرام آرام روی
شکمم روی ماسههای داغ نزدیکشان شدم تا بتوانم عکس خوبی از آنها بگیرم.
عملیات موفقیت آمیز بود. ارزش تلاش داشت.
ساحل تاریفا، اندولس، اسپانیا
بخش مکانها (شایسته تقدیر): جولی فلچر
هیچوقت آن حس وحشتی را که وقتی وارد این محل شدم را فراموش نمیکنم. در
پی یک توفان بسیار سهمگین نزدیک به ۱۰۰ کیلومتر میرفتم تا بتوانم تصویر
ویژهای را شکار کنم. اما از دیدن این محل واقعا جا خوردم. شیرابه سرد رنگ
سورئالی که در منطقه دیده میشد یک مفهوم کاملا طبیعی است که بر اثر
رویدادهای الکترومغناطیسی که بر اثر برخورد رعد و برق به زمین رخ میداد به
وجود میآید. آنجا که من رفتم نه بارانی بود و نه باد میآمد، اما از دور
میتوانستم رعد و برق و آسمان خشمگین را ببینم که خشمش را بر روی گورستانی
از درختان مردهای خالی میکرد که بر زمینی غالبا خشک میروییدند. در این
محل من توانستم مجموعهای از عکسهای معرکهای را بگیرم که این فریم یکی از
بهترین آنهاست.
مرداب منیندی، نیوساوت ولز، استرالیا
منبع: نشنال جئوگرافیک
برگرفته : عکسخانه